ارميتاارميتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

ارميتا فرشته کوچولوی آسمونی

تیر 96

عشق مامانی سلام ، این عکسهای تیر 96 هست ، که داری با مامان شیرینی نخودچی میپزی و اون سینی بهترین شیرینی ای بود من و بابا تو عمرمون خوردیم ، اخه همشو دخترکمون با دستای کوچولوش پخته بود. تو یه سری از عکسا قطار ساختی و خودت راننده اش شدی و از در قابلمه هم بعنوان فرمون استفاده کردی اون عکسای دیگه هم فروشگاه هست ، یعنی همه عروسکات رو چیدی و اسباب بازی فروشی زدی و هی هم اعلام میکنی زود بیاین عروسکای جدید آوردیم عجله کنین حراج شده و خلاصه من و بابا هم هی باید بیایم خرید کنیم البته هر بار فقط یه عروسک میتونیم بخریم و سریع هم باید پس بدیم خلاصه دنیایی دا...
31 تير 1396

یه روز دو نفره دوست داشتنی

عسلکم سلام امروز 7 تیر 96 هست و در ضمن تولد بابا جون هم هست ، امروز خیلی بهمون خوش گذشت ، اخه جوجه من بخاطر ابله مرغون هنوز مهد نمیری ، البته حالت دیگه خوب شده ولی ترجیح دادم تا شنبه مهد نری ، حالا از امروز بگم، بابا کلاس داشت و کلاسش هم تو طرح بود بنابراین نمیتونست ماشین ببره ما هم از فرصت استفاده کردیم دوتایی رفتیم خرید اخه از تفریحات بسیار دوست داشتنی شما رفتن به شهرونده امروز اول رفتیم لوازم قنادی مدبر و کلی برا خودمون گشتیم و منم وسایل مورد نیازمو خریدم ، بعدش رفتیم شهروند قزل قلعه و یه دوساعتی گشتیم بعد از اون رفتیم تره بار قزل قلعه و میوه خریدیم ، تو راه برگشت هم به سری به بستنی فروشی مورد علاقه شما که خودت بستنی میریزی...
7 تير 1396

آبله مرغان

جوجه دون دون مامان سلام عزيزكم ،خوشگلكم ، دون دون مامان آبله گرفتنت مباركككككك. خنده دار بود نه؟ به بيمارى بگيم مباركه، آخه اينقدر كه از آبله گرفتن در بزرگسالى بد ميگن و هى ميگن خيلي سخته ما همه از آبله گرفتنت كلى خوشحال شديم ،حالا از اول شروع بيمارى بگيم: روز ٣٠ خرداد ساعت٣ از مهد اومدى و مشغول بازى شدى و بعد از يه ساعت اومدى پيشم و گفتى فرنوش فكر كنم آبله مرغون گرفتم، قيافه من اينجورى شد😳😳😳😳😳😳😳😳😳و بعد هم اينجورى و خلاصه گفتم مگه ميدونى آبله مرغون چيه؟ گفتى اره دوستم پانيسا امروز آبله مرغون گرفت و بعدش بهم دو تا جوش ريز روى دستت نشون دادى و گفتى ببين منم گرفتم ، منم يه نگاه كردم و گفتم نه اينو پشه خورده و خلاصه از شما اصرار و از...
4 تير 1396
1